طوايف كوچروجاف تابستان را در حوالي ييلاق پاوه، دامنههاي رشته كوه شاوه (شاهو)، كوه بني گز، كوه سارابند، كوه ماكوان و در دشتهاي؛ دشت حر، نهر آب و شادي آباد (شاليآباد)، دشت ليل، حلول Lalūl، زمكان zemkān و قسمتي از دهستان دالاهو(كرند غرب) به اسكان بهاري و تابستاني اقدام مينمايد.
گرمسير:
طوايف مختلف ايل جاف هر كدام داراي سردسير و گرمسير ميباشند كه در بحث طوايف مزبور، مقر هر كدام را جداگانه نام خواهيم برد. گرمسير ايل جاف نواحي مرزي مَرَخيل maraxil، خانه شور، ازگله azgle، باويسي، سرقعله، جيگيران، زهاب، حاجي لر و چواركلا و ćūārkelāv ميباشد.
طايفههاي ايل جاف:
اين جاف از طوايف متعددي تشكيل يافته است، كه تركيب سازمان ايلي آنها كلاً بر اساس پدر نسبي است كه در نهايت به سلسله واحدي ختم ميشوند؛ كه تيرههاي متعدد وابسته را تشكيل ميدهند (البته اين تيرهها دستخوش تغييراتي شدهاند و من يكي از تيرهها را كه در دشت ذهاب قرار دارد و اين تغييرات در آن چشمگير بوده در زمينه كاري خود آوردهام. طوايف قبادي، باباجاني، ولدبيگي كه معروف به (ثلاث) هستند، رستم بيگي، ايناقي، nāqiĪ، امامي، شرف بياني، رحمن بيگي، شيخ اسماعيلي، گشگي gaški، باشوكي(پازوكي)، نيريژي، قادر ميرويسي و تايشهاي (كه اين سه بعداً جزء گوران گرديدند و از طوايف جاف گوران محسوب ميشوند.
گشكيها:
اكنون در حوزه استان كردستان (سنندج) سكونت دارند و تخته قاپي شدهاند. شيخ اسماعيلي از طوايف مقتدر و پرجمعيت جاف بودند كه در اوايل قاجاريه محال اسفند آباد سنندج را به سردسير خود اختصاص دارند گرمسير را در سر قلعه و كنارههاي رود عباسان و جيگيران ميگذراندند، كوچ طولاني آنها كه بالغ بر چهارصد كيلومتر راه پرفراز و نشيب را از ميان طوايف متعدد جاف و سايرين طي كردند و به تعليف دام در گرمسير مي پرداختند به سبب دام و جمعيت كوچ آنها كه خسارات فراواني را بر طوايف مسير كوچ به دنبال داشت به سبب قدرت و وسعت دامنه كوچ و سوار و تفنگچي، جرأت اعتراض را از هر عشيرهاي سلب كرده بود و به محض تذكر فردي اظهار ميداشتند، (بيگوزه رو) يعني كشتزار را مانند وسيله نقليهاي جابه جا كن و بردار، و اين واژه حكايت از قدرت آنها داشت كه امور غير ممكن را با كنايه به طوايف مسير كوچ گوشتزد ميكردند و رعايت كشتزارهاي راه كوچ و عدم ادامه ييلاق و قشلاق را براي خود امري نشدني تصور مينمودند،
عاقبت طايفه ولدبيگي در ذيعقده 1313 ه.ق كه در مسير كوچ آنها بودند و در مسير نيز همسايه محسوب ميشدند با حملهاي حساب شده سران آنها، سلسله كوچ شيخ اسماعيليها را در هم گسستند و چنان ضربهاي بر آنها وارد كردند كه نه تنها براي هميشه تخته قابي شدند بلكه بالغ بر هزار خانوار آنها را به سبب عدم تواناي بازگشت از ميان طايفه مزبور به آن سوي سيروان كوچيدند و دويست خانواري در محال اسفند آباد تخته قاپي شدند كه گروه اول جزء طوايف جاف مرادي و گروه دوم از طوايف منفرد منطقه كردستان محسوب ميشوند.
باشوكي:
كه آنها را (پازوكي) نيز نوشتهاند و در محال روانسر و كوه شاهو سكونت دارند از اوايل قرن سيزدهم هجري كه فرزندان امان الله خان ولي به حكومت جاف جوانرود آمدند، و در دستگاه آنها نوكرباب شده و بنيچهاي اردلان محسوب ميشدند و روستاهاي آنها به تملك فرزندان والي درآمد سران آنها از بين رفته و تركيب طايفهاي خود را از دست داده و اندكي كوچك عمدي كوه وا داشته و مابقي تخته قاپي و زراعت متوسطي داشتند.
اين طوايف به جاف جوانرود مشهورند. اما طوايف جاف در پشت مرزهاي كنوني ايران و عراق امروزي و عثماي گذشته كه در سليمانيه و لواء آن زندگي ميكنند. و شيخان و هورين horin از مناطق كوچ آنهاست عبارتند از ميكائيلي، هارون، اسمعيل عزيزي رشوبوري، ترخاني، شاطري، بيسري، بارويسي، شيخ اسماعيلي، عيسايي، صوفيوند، سداني، بزاقي، باشوكي، آمالا، يوسفجاني، نورولي، كالي، تايجوزي، گلالي، پشت ماليه كه بالغ بر چهارده هزار خانوار جمعيت دارند.
طوايف مزبور كه بعدها به (جاف مرادي) معروف گرديدند و با اين مشخصه از جاف جوانرود تميز داده ميشدند، در ابتدا جزء اتحاديه ايلات جاف محسوب ميشدند و در عهدنامه سلطان چهارم (1032-1049 ه.ق) كه براي اولين بار نام ايل جاف ذكر گرديده مقصود جاف بزرگ است و نام ايل جاف با اين ذكر گرديده است.
سلطان مراد چهارم اين ايل كهن سال ايراني را به بهانه ايذاء قزلباش و سختگيري شاه عباس صفوي بر پيروان اهل سنت (ايل جاف پيرو مذهب اهل سنت هستند) تحت الحمايه قرار داده مسالمت نمود و طوايف پيوسته خويش را براي جدا ساختن و بر هم زدن يكپارچگي آنها با عنوان (جاف مرادي) مشهور ساخت طوريكه طوايف مستقر و ماندگار در ايران را (جاف جوانرود) گفتند.
عشيرت جاف كه در تمام كردستان جنوبي به جنگجويان دلير ورزيده و بيرحم شهرت دارند تا به حال كسي از تاريخ ايشان تقريباً چيزي نميدانست و به قول سوون آنچه در اين جا گفته ميشود از روي مستند يكي از اعضاء خانواده حاكم ايشان به نام محمد علي بيگ پشتحال اهل قزل رابط واقع در منتهي اليه جنوبي كردستان است. اين عشيرت معتقدند كه تا سال 1700 ميلادي در جوانرود ساكن بوده و در آن جا تحت سلطه واليان اردلان ميزيسته اند. باري خواه اينكه اردلانها چشم طمع به ولايت بسيار حاصلخيز جوانرود دوخته و خواه از قدرت روز افزون جافها به وحشت افتاده بودند در صدد برآمدند تا بنيان حكومت خود را در اين ولايت تحكيم بخشند، بر اثر اين تصميم كار اين دو عشيرت به جنگ و جدال كشيد و در نبردي كه در آن رئيس اين جاف و پسرش اسير شدند و به قتل رسيدند، بقيهي رؤساي عشير فرار را بر قرار ترجيح دادند و به زير چتر حمايت پاشاي كُرد سليمانيه درآمدند به جز چند طايفه كوچك كه در ايشان علاقه و پيوند با آب و خاك زادگاه قويتر از حس كنيه و عناد نسبت به اشغالگران (اردلان) بود. ليكن در ميان اينها هم كه مانده بودند بعضي از شاخهها، از جمله ايلات قديم ميرويسي، تايشايي tāyšaey، كلكني، يوسفيار احمدي، كوئيك KOVIIK، نيرجي niresi و گرگ تايش چون نميتوانستند بار سلطه واليا متفرعن اردلان را تحمل كنند پناهگاهي در ميان عشيرت گوران يافتند. و نام ايشان را بر خود نهادند، به قسمي كه اكنون به نام جاف گودان مشهورند.
پاشاي كُرد سليمانيه حمايت از رؤساي جاف را تقبل كرده و به طوايف مختلف ايشان اجازه داد كه در بهار و پاييز گلههاي خود را در امتداد مسيرهاي كه هم اكنون در اشغال ايشان است، يعني در شمال به سوي پنجوين و در جنوب تا قزل رباط و خانقين بچرانند و در اين مناطق ييلاق و قشلاق كنند. بدين گونه جافها تبعه دولت عثماني شدند (اكنون تبعه دولت عراق) و هنوز هم به همان حال ماندهاند و ميگويند اين عشيرت بزرگ (يا اتحاديه از عشاير) در حدود يكصد هزار مرد دارد و پاشاي ايشان كه در حال حاضر(1914) محمود پاشا نام دارد مدعي است كه در ظرف چند ساعت مي تواند چهارهزار مرد مسلح را آماده كند.
جافها در زمستان، در مغرب شط سيروان و از خط خانقين – قزه تپه- صلاحيه تا كوههاي قره داغ- و نيز در شميران و در دشت شهرزور زندگي ميكنند و قسمي از اين عشيرت (در حدود 2000 خانوار) يكجانشن است و قسمت ديگر (در حدود 8000 خانوار) نيمه چادرنشين كه در بهار گله هاي خود را به سمت شرق تا حدود سنندج و به سمت شمال تا سقز به چرا ميبرند.
در نتيجه كرمانشاهان هم چنان مسكن اصلي طوايف جاف جوانرود گرديد؛ و با عدم قبول مرزهاي تحميلي و به اصطلاح بين المللي همواره مرز فرهنگ و سيطره قوم كرد ايراني را فراتر از نشانه و ميلها دانسته و در حفظ آرمانهاي خود كوشا بودهاند. فيروزان مينويسد: كرمانشاهان از مناطق مهم كُرد نشين ايران ميباشد.
گفته ميشود در اوايل قرن حاضر هنگامي كه اتحاديه جاف هنوز يگانگي خود را از دست نداده بود، حدود چهل هزار خانوار را در برمي گرفت و از اين ايل امروزه طوايف پراكندهاي به جا مانده كه بسياري در كرمانشاه زندگي مي كنند و از آن جمله ايل جوانرودي است كه عمدتاً شامل طايف رستم بيگي است و در دهستان (شهرستان) جوانرود سكونت دارند ايل ثلاث؛ شامل طوايف قبادي، ولدبيگي، باباجاني نيز از همين اتحاديه به جا ماندهاند. بسياري از افراد قبادي در دهستان ساكن شدهاند، ولدبيگي درروانسر، جنوب غربي جوانرود و جنوب ياينگان ساكن است و قشقلاق آن در سر قلعه قرار دارد.
وجه تسميه ايل جاف
ايل جاف كه پس از اسلام «جاوانيه» خوانده شدند و صاحب مروج الذهب نام و زيستگاه آنان را يادآور شده است به تصريح تمامي صاحب نظران دانشمند ايل، قبل از اسلام، افراد ايل وارد وارسته «جابان» سردار بزرگ و مشهور ايراني بودند، كه شرح برخوردها و جنگهاي او افرادش را به تفصيل ابن اثير نقل كرده است. جابان پس از جنگهاي متعدد عاقبت در كنار رستم فرخزاد با برادرش مردانشاه در جنگ آليس پس از نبرد ولجه كشته شد. بازماندگان ايل واردوي جابان(حاوانيه)، عنوان آنها در سير تطور لغوي خود به تخيف «جاو» و «جاوي» گفته شد به سبب سختگيري و شدت عمل در مقابل قبايل عرب و ايادي دستگاه خلفاي عباسي، كارگزاران عرب آنها را «جافي» گفتند كه اسم فاعل عربي است و به معني جفا كننده و جفا پيشته، خشن و تندخو يباشد و «جفاه» جمع آن است چنانكه با همين عنوان «جافي» كه تكلم اعراب است در يادداشتهاي دمرگان و ادمون و ... ياد شدهاند و به مرور در بين عامه ايل و سران بنا به خطاب اعراب جافي و جاف گفته شدند.
منشأ اصلي ايل جاف بدون شك زيستگاه كنون آنهاست كه شواهد تاريخي و فرهنگي و اجتماعي فراواني بر آنها دلالت دارد، ساختار قومي؛ شباهت كامل البسه مردان و زنان طوايف جاف با نقش برجستههاي دوران قبل از اسلام مانند مادها و به ويژه ساسانيان، واژههاي فراوان از فارسي دري و پهلوي درگويش و آداب و رسوم متداول در بين آنان كه بر جا مانده از آيينهاي قبل از اسلام است. اينها همگي دليل واضح بر اسكان ديرينه و كهنسال قوم ايراني جاف در اين گوشه از كشورمان است.
جافها از بازماندگان طايفه جاودانيه كُرد هستند؛ كه مواره در راه استقلال ايران و سرفرازي و يكپارچگي قوم خود فدايي بودهاند.
گزارشي كه در اين جا ميبينيم تغيير و تحولاتي كه در يكي از تيرههاي ايل جاف هستيم كه خود به طور مستقيم شاهد آن بودم چونكه من در ميان اينان زندگي ميكنم و چون رشته تحصيل ام انسان شناسي (مردم شناسي) است اين خود ميتواند يك نوع كار ميداني محسوب شود اين مكان كه اين تيره در آن امورات خود را ميگذراند و در آن بحث خواهيم كرد دشت ذهاب در شهرستان سرپلذهاب (حلوان) در استان كرمانشاه قرار دارد. خود دشت ذهاب يكي از مناطق گرمسير اين تيره محسوب ميشود با توجه به آنكه من در ميان آنها زندگي ميكنم كاملا در جريان هستم كه ايلها چه سختي و مشكلاتي را تحمل ميكنند. در اين تيره هر خانوار حدوداً 70 رأس گوسفند و حدوداً 30 رأس بز و يك گاو و 2 والي 3 تا الاق و حداكثر 4 سگ و ... دارند. و تعداد جمعيت هر خانوار 7 نفر كمتر يا بيشتر هستند خانههايي كه افراد در آن زندگي ميكنند قبل از انقلاب گلي و سقف آن چوبي اما بعد از انقلاب با اجراي طرح هادي بنيادمسكن انقلاب اسلامي خانهها با مصالح رايج امروزي مثل آجر و تير آهن بازسازي شدند.
قشلاق و ييلاق
با تمام شدن فصل زمسان و فرا رسيدن فصل بهار افراد هر خانوار به دو دسته تقسيم مي شدند؛ يك دسته درگرمسير (قشلاق) ميمانند و دستهاي ديگر قبل از كوچ خود را براي اين كار آماده ميكنند آماده كردن خود در زمينههاي هم چون مشخص كردن مقدمات كوچ، تعداد نفرات عازم شده- آماده كردن هزينههاي دخل و خرج سفر تا مقصد، ... ميباشد. كوچ از اواسط فروردين انجام ميشود و اين خود بستگي به شرايط آب و هوايي دارد. مثلاً اگر سالي خشك باشد كوچ در اول فروردين انجام ميشود اما نه اگر سال، سال خوبي از نظر آب و مرتع داري باشد كوچ همان اواسط فروردين انجام ميشود. مثلاً اگر به اين نكات توجه نكنند كه ميكنند چون تجربيات ساليان سال دارند، كار يك سال دو سال نيست، ممكن است گله در طول سفر دچار سيل، سردي هوا شود و باعث تلفات جاني و مالي شود بنابراين اين خود ميطلبد كه ايل داري بر اساس يك نظم و قاعددهاي خاص و تعامل افراد كه چون با هم عشيرت هستند اين كار شدني است. و همين وجود نظم و تعامل افراد در ايلات هست كه ما هنوز، هنوز شاهد وجود ايلهاي بزرگ هستيم. بنابريان دستهاي كه ميخواستند در اين كوچ باشند صبح زود (هنگام به صدا درآمدن آواز خروسها) سفرخودرا شروع ميكنند سفري كه نصف سالي به طول ميانجامد البته ييلاق تيره در دهستان دالاهو (كرند غرب) ميباشد از مبدآ تا مقصد حدوداً 2 شبانه روز طول ميكشد، اسكان هر خانوار كه سياه چادرها را در آن جا برپا كنند مشخص است.
حتي آن محلي كه گله در شب در آن جا اتراق مي كنند را به خوبي مي شناسند(چرا كه از لحاظ ايمن بودن، در كنترل كردن گوسفندان، محافظت از آنان تأثير دارد)، لباس مردان از جنس پشم وگوسفندان است و مسلح به سلاح گرم و سرد هستند سلاحي كه براي دفاع از خود و گله در برابر هجوم حيوانات درنده و دزداني كه هرساله در كمين مينشينند كه از غفلت افراد استفاده و تعدادي از گله را به سرقت ببرد. بنابراين با فرا رسيدن شب افراد چهار طرف گله به محافظت مينشينند در اين نگهباني سر و صداي سگها در وجود خطر حمله (حيوانات و دزدان) افراد را همراهي ميكنند.از الاق و قاطر در حمل بار استفاده ميكنند حتي آتش را هم در شب به نشانه با خبر بودن افراد بر پا ميكنند و ممكن است براي نياتي هم چون گرم كردن خود و غذا نيز نيز ميتواند باشد.
بنابراين با روشن هوا گله به راه خود ادامه ميدهد و با طي 2 شبانه روز خسته كننده افرد وارد محل هاي اسكان شده ميشوند و در آنجا سياه چادر بر پا ميكنند نشستن زير سياه چادر بسيار لذت بخش خواهد شد زماني كه باران بهاري از لابه لاي آن (كه از جنس موي بز تهيه شدهاست) به داخل ريزش كند. در اين جا هم مردان و هم زنان كار خود را به خوبي ميدانند و يك تقسيم كار دقيق و حساب شده دارند و نوعي مردسالار هست كارهاي مردان مثل نگهداري از گله و تهيه هيزم و ... كارهاي زنان مثل پختن غذا، دوشيدن شير و مسئول تبديل كردن آن شير به انواع فرآوردههاي دامي (روغن گيري- ماست، دوغ، ....) آوردن آب با مشكهاي كه (جنس اين مشك از پوست بز هست و تهيه آن هم بر عهده زن) و جنس پوستي كه روغن در آن نگهداري ميكنند از جنس پوست گوسفند است كه اين كار هم بر عهده زنان هست.
مدت اسكان تا اواسط مهرماه و با بروز سرما كوچه ييلاقي به پايان ميرسد و به همان شيوهاي كه رفتند و با همان شيوه نيز بر ميگردند.
قشلاق:
قشلاق اين تيره در دشت ذهاب هست. دستهاي كه گفتيم در قشلاق ماندند مسئوليت اينان مثل ديگري بشيار مشكل است آنان روزهاي زيادي زير آفتاب سوزان به جمعآوري علوفه مي پردازند تا انبار حيوانات در زمستان پر باشد.از آداب و رسوم افرد ايل نسبت به هم خيلي ترحم دارند، تعاملات زياد باعث شده حتي افراد كه در طول روز بار همدگير را ميبينند شب نشينيهاي هم داشته باشد، عيادت كردن از بيمار با بردن هديه كله قند و ... اكثر غذاهاي كه ميل مي كنند محلي هست، پوشيدن لباس در مراسمات گوناگون متفاوت است. مثلاً لباس عروس، لباس عزا، .... جداگانه دارند.
اقتصاد: يك نوع اقتصاد خود كفا دارند آنان مايحتاج زندگي خود را از دام و زمينهاي كشاورزي تأمين ميكنند.
تحصيلات: اكثر افراد بيسواد هستند چون زندگي ايلي اين را ميطلبد كه بيسواد باشند چون كار كوچي نياز به تمام افراد دارد و نميتوانند در يك جا ساكن بمانند امكان تحصيل و سواد آموزي مقدور نيست.
آيا اين روند هنوز هم در حال حاضر ادامه پيدا كرده؟ با گسترش زندگي ماشيني كه انقلاب صنعتي آنرا پديد آورد و نيز گسترش وسايل ارتباط جمعي و افزايش ميزان آگاهي افراد، با گسترش شهرنشيني و تأثيراتي كه شهرها بر الگوي زيست افراد روستا داشته است چه در رفتار و آداب و رسوم افراد ... اين تيره نيز از اين تغييرات مستثني نبوده است و تغييرات چشمگيري در آداب و رسوم، رفتار و شيوه زيست افراد را بوجود آورده است.
مثلاً در گذشته افراد محصولات زراعي خود را دسته جمعي و با سادهترين شيوه ممكن انجام ميدادند. اما امروز اين شيوه عوض شده و تا حدودي ماشيني شده است. امروزه ميزان تحصيلات در ميان جوانان چه دختران و چه پسران در حال افزايش است. اين خود روي شيوه ازدواج كه در گذشته دختر و پسر كه تو كوچه بازي ميكردند مهريهاي آنها توسط والدين تعيين شده بود با وجود اينكه حتي دختر و پسر يكديگر نميپسنديدند چون اجبار بود از طرف والدين ازدواج ميكردند) تأثير گذاشته است يك دختر با تحصيلات آكادمي در شأن خود نميبيند كه با يك بيسواد، چوپاني ازدواج كند در واقع توقعات رفته بالا، و اين قضيه هم در مورد آقايان هم صدق ميكند بنابراين ازدواج از دست والدين خارج شده و به شيوه امروزي و كاملاً آگاهانه انجام ميشود به تبع اين قشر تحصيل كرده ها زياد ميشوند و فرزنداني را به شيوه خود تربيت ميكنند نه به شيوه اجدادي (دنبال كوچ كه چوپان و ... شود).
حتي افرادي كه به هر نحوي از ادامه تحصيل خودداري كنند. به شهرهاي صنعتي (تهران) به دنبال كار راه ميافتد ايشان يا در همان شهر ازدواج ميكنند (بنابراين ازدواج درون قبيلهاي و ايلي ديگر وجود ندارد) مي مانند يا اگر برگشتند در شهر خود مشغول كار ميشوند و دنبال دامداري و زندگي ايلي نميروند.
بنابراين در حال حاضر اين تيره با اين شرايط پيش آمده يكجانشين شده آن هم به صورت روستاهاي دور از هم، در واقع چارهاي جزء اين نداشت وافراد كم كم از دام خود ميكاهند و يا به طور كلي آن را مي فروشند و پس از فروش دام يا در همان روستا ميمانند و به كار زراعي به شيوه ماشيني پرداخته اند. واقعاً براي افرادي كه ساليان سال با طبيعت بوده و در هواي آزاد و به دور از زندگي ماشيني امروزي بوده بسيار مشكل است كه بخواهد در شهر زندگي كند قبلاً تو خانههاي بزرگ بوده الان بخواهد در خانههاي كوچك زندگي كند و اين كار براي آنان مثل زندان ميماند. عدهاي كه به شهر رفتند در يك زمان موقت وارد روستا در خانههاي كه يادآور زندگي اجدادي مياندازد، ميشدند آن هم براي كارهاي كشاورزي، پس از انجام كارهاي مربوط به كشاورزي مثل كاشت و داشت و برداشت دوباره وارد شهر ميشوند.
بنابراين ديگر خبري از زندگي ارباب و رعيت نيست.
افرادي كه در روستا هستند و گلهدارند دو دسته هستند عدهاي كه كار خريد و فروش دام و پروزش آن به شيوه صنعتي هستند عدهاي ديگر دستهاي هستند بازماندگان از آن تيره كه زندگي كوچي داشتند تعدادي گوسفند را در حد بخور و نمير دارند و دامها را در زمستانها و بهار را در كوههاي اطراف روستا و در تابستان و پاييز در زمينهاي كشاورزي مشغول چراي دام هستند جالب اينجا است كه تعداد اين افراد نيز با كهولت سن نيز رو به كاهش هست و ديگر نيروي (جوانان) نيست كه شغل آنان را ادامه بدهند به علتهاي كه در متن آورديم جوانان از زندگي كوچي دوري جستهاند.
تذكر! من از تمامي تيرهاي تشكيلدهنده ايل جاف كه قسمت زياد آن در جوانرود و قسمتي در سنندج هست خبر ندارم كه چنين وضعيتي را كه يكي از تيرهاي ايل جاف در دشت ذهاب تجربه كردهاند به سر آنها آمده يا نه.
روزنامه ی ژیار